وصيت سگ

گويند: سگ گله اى بمرد. چون صاحبش خيلى آن را دوست داشت، او را در يكى از مقابر مسلمين دفن كرد. خبر به قاضى شهر رسيد. دستور داد او را احضار كنند و بسوزانند. زيرا او سگ خود را در قبرستان مسلمانان بخاك سپرده است. وقتى او را دستگير كردند، و نزد قاضى آوردند، گفت: اى قاضى، اين سگ وصيتى كرده كه مى خواهم به شما عرض كنم تا بر ذمه من چيزى باقى نماند.
قاضى پرسيد: وصيت چيست ؟
آن مرد گفت: هنگامى كه سگ در حال موت بود به او اشاره كردم كه همه اين گوسفندان از آن تو است. پس وصيت كن كه آنها را به چه كسى بدهم.
سگ به خانه شما كه قاضى شهر هستيد اشاره كرد. اينك گله گوسفندان حاضر و آماده ، و در اختيار شما است.
قاضى با تأثر و تأسف گفت: علت فوت مرحوم سگ چه بود؟ آيا به چيز ديگرى وصيت نكرد؟ خداوند به نعمات اخروى بر او منت نهد و تو نيز به سلامت برو. چنانچه آن مرحوم وصاياى ديگرى داشت ما را آگاه گردان تابه آن عمل كنيم .
به اين ترتيب چوپان از مرگ نجات يافت

 

انوار النعمانيه / ص 421.


موضوعات مرتبط: نوشته ها ، داستان های کوتاه ، ،
برچسب‌ها:

یک شنبه 15 آذر 1394برچسب:داستان,وصیت سگ,مسلمانان,, | 23:55 | Morteza |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 20 صفحه بعد